مصداق عینیِ دورانِ بلوغ و تضادِ میانِ زنانگی و کودکی هستیم هر 7 نفرمان با حرکاتی که هنوز رگی از نپختگی دارند. یک جمع که از اولِ دبستان تا سالِ آخرِ راهنمایی هم کلاس بوده اند. و این یعنی توی جمع های خودمانی خیلی حرفها را بدون خجالت می زنیم و از زیر و بم هم با خبریم.
14 سالمان است. جمع شده ایم خانه ی یکی از بچه ها. می خواهیم همگی باهم برای اولین بار "فیلم سوپر" ببینیم. سی دی اش را نمی دانم کداممان از جایی کش رفته. یکی می گوید بچه ها کاش تنهایی می دیدیم! و همه به حرفش می خندند. نکته ی جالبِ توجه این است که همه سعی می کنند قضیه را بی اهمیت و عادی جلوه دهند ولی فیلم که شروع می شود 7 جفت چشم خیره می شود به صفحه ی تلویزیون. یکی نازبالشی را بغل کرده و وقتی کار بالا می گیرد بالش را می گیرد جلوی چشمش. خنده ها و قهقهه هایی که گاه عصبی است پررنگ ترین واکنشِ بچه هاست. 20 دقیقه ای از اولِ فیلم می گذرد که یکی می گوید" آدم چندشش می شود"! .یکی دوباره می گوید: " فکر کنم باید تنها می دیدیم ها"! یکی دیگر با لحنی پرمعنی می گوید: " پسرها برای چیزِ دیگری تنهایی می بینند! " و همه از خنده ولو می شوند کفِ اتاق. تا آخرِ فیلم هربار که "چیزِ مردها" را به وضوح می بینند، یا می گویند " اَه! " و یا "پقی" می زنند زیر خنده.البته الان می دانم که این حالت های تمسخر آمیز در جمع های دخترانِ نوجوان انتقامی ناخواسته است از تمامِ برتری هایی که جامعه به پسرها هدیه داده است.
فیلم تمام می شود و 7 جفت چشم هنوز پلک نمی زنند. یکی با خنده می گوید: "بچه ها من که چیزی م نشد!" دوباره همه از خنده ولو می شوند و یکی در جواب می گوید: " ببخشید، جنسِ سی دی اش مرغوب نبود" . باز هم همه می خندند.
پ.ن: بچه های بلاگر، فیلتر شدنمان مبارک! هه! حالا دیگر حرفِ چیز دار بزنیم یا نه، فرقی نمی کند!