می خوام از دوستم بگم....
یه دوست خوب که دلش یا 40 برگه یا 60 برگ یا 80 برگ.( از 100 خوشم نمی یاد.)!
از بس همیشه ذهنم شولوغه و در حال انفجار ؛ از 3 سال پیش تصمیم گرفتم یه سر رسید 84 بخرم توش فکرهامو بنویسم تا بلکه ولم کنن و اسمشم بذارم " مغز توشته" . این سر رسید آبی کوچولو که پر شد منم یه سال بزرگ تر شدم. نشستم مغز نوشته های این یک ساله رو خوندم و به بعضی هاش حسابی خندیدم! بعدش یه دفتر بر داشتم و توش خیلی بی پرده به تموم فکرام فحش دادم( خیلی لذت داره ) و بعد از یه سال گمش کردم و فکر کنم مامانم می دونه کجاست!!!....از اون به بعد فهمیدم که حریم خوصوصی معنایی نداره و تصمیم گرفتم مغزم رو سانسور کنم. این شد که الان یه دفتر دارم که خط خوردگی هاش بیشتر از نوشته هاشه!....الان که مغز نوشته هام دارن تبدیل به ششمین دفترچه ی من می شن؛ خوب یاد گرفتم که همه چیز رو دو پهلو بنویسم تا اگه نیاز به دفاع از ذهنم شد همیشه وکیل مدافع خوبی باشم! اینم عکس ششمین مغز دونی منه و راستی...من همیشه یادمه که یه خودکار خوب بهتر از یه کیبورد خوبه! همین.
۵ نظر:
هوووم ! من هم خیلی یه مغز نوشته ی کاغذی رو دارم . یعنی بیشتر از مجازیش . ولی خوب همون طور که خودتم میدونی به دلیل مسائل امنیتی نمیشه این کار رو کرد ....
ولی من یه دونشو یواشکی دارم ! (پیش خودمون بمونه !)
نوشته های وبلاگم رو هم تا روی کاغذ نیارم ، بعد منتقل کنم « به دلم نمیشینه ....
نتیجه : مغز نوشته را بی خیال ! زنده باد خودکار و کاغذ ! مرگ بر کیبورد و مانیتور !
کار خوبی میکنی، امروز بنده بابت فراموشی کلی مواخذه شدم، آها خوب است از یاد نبر...
کیبورد نویسی خوبیش اینه که گم نمیشه، حریم خصوصی تون حفظ میشه هر وقت بخواهید نابود میشه!
اما سنتی نویسی خوبیش اینه که خوش خط میشید، دفترهاتون یادگاری می مونه و بعدها با لذت اونو ورق میزنید و چشماتون هم آسیب نمی بینه
پس کلن نوشتن چیز خوبیه
تا می تونید بنویسید!
زنده باد نوشتن! فقط خوب بنویسید!
اسم عوض میکنی حتی، ادگار!
من ولی هم چنان صریح می نویسم تا این بابای ما جای دفترامو فراموش کنه!
ارسال یک نظر