دلم براش ميسوزه چون بارها ديدم كه خسته اس. چون بارها با همين گاري تو سربالايي خيابونا ديدمش كه بار مغازه ها رو اينور اونور مي بره....
ولي اون لحظه كه دكمه ي شاتر رو واسه گرفتن اين عكس فشار دادم ، داشتم حسرت اين چرت سر ظهرشو مي خوردم. تو اون لحظه من بودم كه خسته بودم. من بودم كه سربالايي خيابون رو بايد مي رفتم؛ در حالي كه اون بي خيال دنيا و آدماش ، خوابيده بود...!
پ.ن: فكر ميكنم كه مدتهاست براي خودم زندگي نمي كنم .انگار مجبورم براي از دست ندادن بعضي چيزا بدوم. كاش هيچ وقت چيزي براي از دست دادن نداشتم...!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
بعضی روزا شده اینقدر خسته بودم که آرزوی 5 دقیقه خواب رو داشتم ولی واقعا نمی شد که بخوابم و باید به دویدن تو سر بالایی زندگی ادامه می دادم.
یکی باید این لحظه ها رو تو زندگیش داشته باشه تا عمق و خستگی این جملت رو بفهمه: " تو اون لحظه من بودم كه خسته بودم"
آخ که چه حس خوبی داره یه گوشه بی خیال دنیا و آدماش برای خودت بگیری راحت بخوابی ؛ ما که خواب شب مون هم به زور قرص ، موسیقی و کتابه...!
ما آدما خیلی وقته که دیگه برای خودمون زندگی نمی کنیم ، همش داریم یا می دویم تا دیگران رو راضی و خوشحال نگه داریم یا اینکه اینقدر می دویم آخرشم به اون چیزی که می خوایم نمی رسیم و یه چیزی هم از دست می دیم.
"كاش هيچ وقت چيزي براي از دست دادن نداشتم" :
از آدمایی که هیچ چیز برای از دست دادن ندارن باید ترسید!
ولی
اگه اینجوریم بود اون موقع ناراحت بودیم که چرا چیزی نداریم...!
نمی دونم دنیای عجیبی شده هیچ چیزیمون باهم جور نیست...!
سبز باشی
یا حق
عرض تبریک و شادباش بابت سال جدید
تن و روحت سالم
سلام سال نوت مبارک
گاهی آدم حسرت چه چیزهای رو که نمیکشه مثل همین الآن من که حاضرم همه چیزم رو با یه لیوان آب یخ عوض کنم!
نمی دونی چقدر تشنمه، همین الآن!
يادته؟؟ با هم بوديم كه اين عكس رو گرفتي..!
سلام
سال نو-با تاخیر- مبارک
از کنار خیلیا میگذریم و حسرت می خوریم، گاهی هم برای بعضی آدم ها دل می سوزانیم... کدام یک، کجا و کی لایق این احساسات هستیم؟
ارسال یک نظر