۹ آبان ۱۳۸۸

دقيقا همون موقع که از آسمون داره آب مي چکه و زمين خودشو خيس کرده و درختا دارن گريه مي کنن و مورچه ها دارن فرار مي کنن ؛ من دارم مي دوم تا به حضور غياب اين استاد لعنتي برسم . اُه .
بي ربط:حالم خوبه . باور کن مهم نيست که سرما خوردم و فرت و فرت بيني مو بالا مي کشم؛اصلا مهم نيست که از شدت خستگي و ضعف چشمام باز نمي شه ؛ مهم نيست که ديشب تا خوابم مي برد نفسم مي گرفت و از خواب مي پريدم؛ تو فقط بگو چقدر صدات گرفته و بخند. باور کن منم مي خندم.

۷ نظر:

Unknown گفت...

امیدوارم زودتر خوب شی فک کنم سرماخوردگی بیشترین نقطه اشتراک بین آدمای دنیاست!!

پدیدارشناسی گفت...

واااااااااای دلم لک زده برای توی بارون دویدن برای به حضور و غیاب استاد رسیدن.

طراوت گفت...

:)) میبینم که سرما خوردید و در حال خفه شدنید ! همون راهکار منو انجام بدید !

علي گفت...

فكر نمي كردم كه بشه با سرماخوردگي صحنه رومنس درست كرد..... آخي ي ي ي
من دلم سرما خوردگي خواست.....

ناشناس گفت...

elahi.... che pey neveshte ghashangi...

داروگ گفت...

تنها دلیل دانشگاه رفتن من شدن غیبت نخوردن!
هیچ کس از بارون فرار نمی کنه حتی مورچه ها!
حال همه ما خوب است اما تو باور نکن.

ناشناس گفت...

منم زندگی سگی رو می فهمم.
ایمان داشته باش که میگذره اگر حتا به ما نرسه. ولی نقش ما جنگ باهاشه حتا اگر بمیریم و بعدیها باهاش بجنگند اما ما پیروزیم ;)

این یعنی نقش من تو فیلم زندگی سگی
رول یه جنازه که زنده ست به همین سادگی
نفس کشیدن تو یه متن خسته با خط کشی
آخر قصه همه ست آخر سگ کشی

باهات احساس نزدیکی کردم چون تقریبن هم سنیم و می فهمم چی میگی
اسم و آدرس ایمیل گذاشتم چون دوست ندارم آدرس زندگی سگی خودم رو به طور مشخص به جایی بدم
موفق باشی

علیرضا
alireza2010@hotmail.com