۱۴ دی ۱۳۸۸

سخت ترين لبخند

خيلي سخت است. اينکه توانايي و جسارت دريدن نقاب ديگران را داشته باشي ولي خبر از دل نازکشان هم! و سخت تر از اين لبخنديست که بايد حواله ي دوستاني کني که مي داني با نقابشان دوستشان داري...! بعد نوشت: من اينجا هم هستم. اما به نحوي ديگر. http://taravoshe-artistic.persianblog.ir

۱۴ نظر:

sister گفت...

حرف حساب جواب ندارد عزيزم.

کورسو گفت...

دل نازکشونه که جسارت آدم رو می گیره

طراوت گفت...

پیشنهادت قابل تامل بود و به نظر لذت بخش . اما فعلا که تهران نیستم . هروقت رفتم ، مطوئنا تجربش میکنم .
:-*


و اینکه ... کلا زندگی سخته جانم ... بی نقاب یا با نقاب . می گذرونیم ...

غزل گفت...

خیلی سخته عاشق ِنقاب بشی و یهویی نقابشُ برداره...خیلی سخته.

Unknown گفت...

اینجا چه عوض شده نکنه تو هم گلناز نقاب گذاشتی؟!! :)
همینه دیگه آدما در هر موقعیتی یه نقاب رو صورت میذارن الان دیگه اصل کجا پیدا میشه؟ :(

zodiak گفت...

هر کسی هستی یه دفعه پر بکش از پشت نقاب از رو نوشته حرف نزن رها شو از پیله خواب نقش یک دریچه رو رو میله قفس بکش برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش!

خجسته گفت...

سخت است وافتضاح
سخت تر اینکه روزی نقابشان را در بیاورند...

بهاره گفت...

آخری خوبه که. آدما که همه نقاب می زنن، چه بهتر که دوست داشتنی باشه نقابشون !
بعد هم یه جورایی نقابی که انتخاب می کنیم نشانه ی شخصیت ما نیست؟ اگه اینجوری حساب کنی، خیلی زیر و روی نقاب فرقی نمی کنه. اونم یه چیزی رو از صاحبش داره نشون می ده.

sharmin گفت...

kenar oumadan ba jame azdad sakhte !

جزیره در کهکشان گفت...

سلام جان من
نوشته ات خوبه ...اما اگر خبر از دل نازک کسی داری و دلش نازکه چرا میخواهی نقابش رو بدری ؟ و بله من فکر میکنم حواله ی لبخند به نقاب کسانی که میدانی دوستت ندارند کار ابلهان است و بیاییماین کارها را نکنیم . عکس فوق العاده بود . همیشه دوست داشتم مادل بودم و باند پیچی میشدم و از این جور عکس ها در آرشیوم داشتم .

خجسته گفت...

عزیزم ادرس اون یکی بلاگت اشتباهه.ادرسش اینه:
http://www.taravoshe-artistic.persianblog.ir

خجسته گفت...

نه؟

میشا و بیگاه گفت...

چرا این نقاب رو نمیتونم بردارم؟
اول باید خودم بردارم
اماتشخیص نقاب های خودم از دیگران سخت تره
یه روزی می تونم؟
خیلی سخته
یونگ بود که نقاب ِ خودم رو نشون داد
نقاب هام رو
هر چی درونی تر می شدم نقاب هام کم تر می شد،اما برداشتنشون همونقدر سخت تر

میثاق گفت...

من گریزانم، از این نگاههای طولانی معنی دار
از این "طفلکی" گفتنها
و نگرانیهای آزاردهنده شان.
من گریزانم
از هر چه هوای آدمیزاد به اطرافش پیچیده