۲۷ دی ۱۳۸۸

لعنتي ها....ما همه مان زيرِ زمينيم!

گندمان بزنند. همه اش چشممان باز است و مي بينيم که به زور مي خواهند ما را بخوابانند اما باز هم ميخ شده ايم به زمين.... بيزارم از زهرخندي که از بيچارگي مي زنيم. متنفرم از اشکي که به وقت آگاهي مي ريزيم. لعنت به کلافگي و بي خوابي هاي هوشيارانه.لعنت به آواز تلخي که زمزمه مي کنيم. لعنت به آناني که همه ي هوشياري مارا به زيرزمين فرستادند. لعنت به آناني که باعثش شدند... لعنتي ها... کاش سياست را با مذهب و هنر و فرهنگ و هر چيز مقدسي قاطي نمي کرديد. لعنت به همه تان...!

۱۳ نظر:

داروگ گفت...

رفیق کسی نمی تونه ما رو به زور بخوابونه! همیشه تا سحر بیداریم.
مواقعی بیچارگی تلخند می زنم تا زهرخند.

لعنت به همه شان ! لعنت....لعنت!
ک ث ا ف ت ه ا .....!

Unknown گفت...

در مرام ما چیز مقدسی وجود ندارد!

لعنت به آنهایی که هر چیزی را مقدس میکنند!

sharmin گفت...

:(

خجسته گفت...

لعنت به همه چیز و همه کس

سلام گفت...

اینایی که نوشتی کاملا با هات موافقم
خوبه
نه؟
ولی از کلمه لعنت خوشم نمیاد
( البته این مشکل من هست)

زودیاک گفت...

لعنت به همشون!
من بین لینک های شما یک تشابه اسمی با خودم یافتم!کلی ذوق کردم یعنی فکر کردم ...
قدرشو بدونید!

غزل گفت...

فقط لعنت...!

misagh گفت...

آنچه هنوز تلخ ترین پوزخند مرا می انگیزد"چیزی شدن"از دیدگاه آنهاست.آنها که می خواهند ما را در قالب های فلزی خود جای بدهند.آنها با اعداد کوچک به ما حمله می کنند.آنها با صفر مطلق شان به جنگ با عمیق ترین و جاذب ترین رویا ها می آیند

(نادر ابراهیمی_بار دیگر شهری که دوست می داشتم)

zodiak گفت...

اينه سهم ما توي اجتماع!
پایه ای مشترکا به این دنیا فحش ناموس بدیم؟؟؟

طراوت گفت...

لعنت به همه شان ...
حقیقتا .

زئوس گفت...

دنیای ما دنیای دیوانه ایست که دیوانگانش خارج از دارالمجانین زندگی می کنند

آپ شد

اعترافات یک نقاب

تمشک گفت...

همسفر من،
در دستان تو جوانه سبزی است
که بر روی زمین جا دارد...
نازک آرای به تن ساق گلی...

طراوت گفت...

:)) چقدر مردادماهی توی جمع وبلاگ نویسا زیاده ! دقت کردی ؟ واسه همین سطح کیفی وبلاگا بالاست دیگه ! D:
یه بوس گرم ظهر مردادی ! :-*