- می دانی؟ من فقط نشسته ام و پاهایم را نگاه می کنم. خودت می آیی و می روی توی سرم. سرم بوی داغی می گیرد. خودم می فهمم که قلبم به جای سینه ام، توی سرم می زند. اما فقط خیره ام به سر کفش هایم. فکر می کنم به تمامِ روزهایی که گذشت. تمامِ روزهایی که صدای کوبیدن سنگ چخماق را می شنیدم توی سرم. و نمی دانستم جرقه، ابتدای آتش است. حالا خیره ام به سر کفش هایم و می دانم که یک جایی شعله گرفته...
تمامِ دوست داشتنی هایت رژه می روند زیر دستم و تمامِ دل تنگی هایمان بغض می شود و می پاشد توی چشم هایم. دست هایم دوباره عطشِ دست هایت را دارند و صورتم گل انداخته از یادِ لحظه لحظه مان... احساسم را فرو می کنم توی کلمه ها . بقیه اش هم که توی حروف جا نمی شود، می ماند ته قلبم برای عاشقانه های یواشکی های خودم. البته شاید یک روزی، یک جایی، همه اش برای تو شود...
- می دانم که دلم به اندازه ی تمامِ دل تنگی هایم دریا شده است برای غرق کردنِ تمامِ دل تنگی هایت. تو هم بدان.
پ.ن : قلمم خشکیده. اینجا انگار هیچ چیز و هیچ کس بهانه ی نوشتن نمی شود. انگار تمامِ بهانه هایم را گذاشته ام جایی 6-7 ساعت دورتر از اینجا...
تمامِ دوست داشتنی هایت رژه می روند زیر دستم و تمامِ دل تنگی هایمان بغض می شود و می پاشد توی چشم هایم. دست هایم دوباره عطشِ دست هایت را دارند و صورتم گل انداخته از یادِ لحظه لحظه مان... احساسم را فرو می کنم توی کلمه ها . بقیه اش هم که توی حروف جا نمی شود، می ماند ته قلبم برای عاشقانه های یواشکی های خودم. البته شاید یک روزی، یک جایی، همه اش برای تو شود...
- می دانم که دلم به اندازه ی تمامِ دل تنگی هایم دریا شده است برای غرق کردنِ تمامِ دل تنگی هایت. تو هم بدان.
پ.ن : قلمم خشکیده. اینجا انگار هیچ چیز و هیچ کس بهانه ی نوشتن نمی شود. انگار تمامِ بهانه هایم را گذاشته ام جایی 6-7 ساعت دورتر از اینجا...
۲۰ نظر:
ان قدر ازت بی خبرم که نمیدونی چقدر از دیدن اینکه 6 ساعت ازم دوری ناراحتم . . . پست هات رو خوندم . . . سنگ خریده بودی روی چشمهات بذاری چون خیلی وقته سنگین نشده ؟ خیلی زیبا بود . از دست عاشقی . . . رهاش کن . . . گیر بدی گره اش گره تو گره میشه و زمانی که در کیسه اش باز شه میبینی مدت هاست خواستی گره ی کیسه ای رو باز کنی که توش هیچی نبوده . البته یکی باید همین ها رو به خودم بگه .
میس شانزه لیزه
بگو کجایی تا بگم دلتنگیهات کجان ...
آه ... گلناز ...
کی میدونه من دلمو کجا جا گذاشتم ؟ خیلی وقته حس میکنم تو سینهم نیست ... یعنی کجا میتونه باشه ؟ با چند ساعت فاصله ؟
تو قلمِ خشکیده ات هم خیسِ خیسه...باور کن...شابد خودت نبینی...ما قطره ها رو می بینیم که ازش می چکه...عینِ دلتنگی هایی که می پاشد تویِ چشمهایت...
جنسِ همۀ دلتنگی ها یکیه...
ولی نمی دونم چرا هیچ وقت باهم انس نمی گیرن...نمی دونم چرا هیچ وقت جقت نمیشن...
چه شوریده دلی
فقط می فهمم،بیشتر از آنچه به نظر بیاید
عزييييزم :*
من بودم گلي :)
سربه سرش نذار
خودش دوباره تر ميشه. خودش بايد بياد. آره.
میگه که:چو نیاز من فزون شد
تو به ناز خود فزودی
اینقدرشمع نكش
اینقدراز دیوان خواجه مثال نیاور
اینقدرلاف سوختن پروانه را نزن
برو پاى برهنه در آفتاب بایست
تا مثل من تاول بزنى
چقدر گفتم از درون آتش گرفته ام
باور نكردى
برو, برو جهنم را از نزدیك ببین
اما بدبخت گرما اینجاست
زیر خاكستر قلب من.
(مانا آقایی)
ولی بزار باز از دیوان خواجه مثال بیارم: کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد *** خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
با بعضي فكرا نميشه جنگيد
هركاري ميكني
در هرحال
صاف مياد ميره ميشينه تو كله ت
جلو چشمت!
اگر قلم خشكيده اين است پس قلم ما لابد پوسيده و از بين رفته. بابا دست مريزاد.آنجا كه ميگويي:
"تمامِ روزهایی که صدای کوبیدن سنگ چخماق را میشنیدم توی سرم. و نمیدانستم جرقه، ابتدای آتش است" اين تصويري كه ساختهاي خلافش را اثبات ميكند. حرفهايت ميرود در گوشهاي از ذهن رخنه ميكند براي مدام همراه ما بودن.
فهمیده که گاهی میشوی
ولی بعضی وقتها
خوبها بیشتر نقد میشوند!! :)
چقدر تشبیه
و همگی زیبا
....
شادزی
سلام به گلناز. گاهی باید بی نظر کذشت.
delam vasash tang shode..doosesh daram..
لطف؟من واقعيت را ميگويم. خوب مينويسيد ديگر.
دلم گرفت گلناز
اینطور دلتنگی ها غمگینند و کش دار و تا این شکل دلتنگی ها به نقطه صفر نرسند همچنان کش خواهند داشت
سلام سلامی به گرمای خورشید دلم که فقط گرماش به 2ساعت فاصله قانع شده .ارزانی چشمان خسته خیست ،همدردیم اما بااین تفاوت که من 10ساله از انرژی بینظیر و زیبای دوست داشتن میتابمو گرما بخشیدم از انرژی ربایندگی حسم دو سال در اغوشم گرفتمش...؟! ولی به اجبار ازم دور شد حالا سرگردانم در میان این همه اسمان نمیدانم کجا بیابمش گرمایم استخوانهایم را مذاب کرده که تا خدا بخشید فوران کنم تمامش را در خود تمام کنم .هر جاهستی هستم بیا هستی ...دردت برای من تا دردت هست .(ایرج د.ل.ن)
سوی چشمام ...؟
برا دیدنش اخ که چقدر تنگ دلم.
به روز میلادش چیزی نمونده .چرا نیست؟ قبلناش بود،
همه گی بخونید
ماها گذروندیم دوست ندارم یعنی دلم نمیاد ولی روزگار ازشون نگذره حیفیم بخدا حیف بخدا.راستی عشق یعنی خدا چرا خدا خودشو نمیخواد چرا ما سوختیم در خود
اگر خدا بجای عشق .قشع رو تو روح و ذات ادمی میگذاشت الان هیچکی دل تنگ نبود؟بظاهر خنده داره...با این تفاسیر عصبانیم [مرادتتسود ]
ارسال یک نظر