۳ تیر ۱۳۸۹

جشن گرفته ام... برقص جانِ من.

حالمان خیلی هم خوب است. نگاهمان که توی آینه یخ بسته است و حافظه ی دستانمان هم هیچ گرمایی را به یاد نمی آورد احتمالا. مگر چیزی بهتر از این هم هست؟... این حسی که حال و روزمان را پریشان کرده، اگر مهم بود که سراغِ ما نمی آمد. لابد سطحی است. بله. من احتمالا فردا "فقط" نفس خواهم کشید. فقط نفس کشیدن که بد نیست. بهتر از این است که صدای نفس های دیگری در گوشت بپیچد لابد... پ.ن بی ربط:این آدم ها و انتظاراتشان دیگر از حوصله ی من خارج شده اند. من به تواضع معتقد نیستم. از لطف کردن بیزارم. از مصلحت بدم می آید. ببخشید ولی من حالم از لبخندِ زوریتان به هم می خورد. نمی شود کمی نیشتان را جمع کنید لطفا؟!

۲۴ نظر:

sharmin گفت...

in ruza adamaye sathi be mizane lazem haal mikonan... ma ham mitunim hal konim ! be sharte kharidane hemaghat

آشفته ذهن گفت...

ما فردا نفس می کشیم...تا وقتی اینجاییم نمیشه...آدم باید یه کم خودخواه باشه و به بقیه اهمیت نده تا راحت زندگی کنه نه اونجوری که بقیه میخان

قورباغه گفت...

چچچچچچچچچچچچچچچچچچچشم!

درنین گفت...

سلام

نه، نمی‌شود، فقط همین یک لبخند یا به قول شما نیش باز از خوشی‌ و خوشحالی ما مانده، حالا این هم میگی‌ جمع کنیم.

بهترین ها

خجسته گفت...

من حالم از همه ی دوست داشتنهای الکی و خرکی به هم میخورد.از اینکه به محبت کسی احتیاج ندارم و زورکی میخواهند رفعش کنند...
از لبخندهای انتزاعی...

ارنستو گفت...

از فندکم چهره شما بیرون می پرد اقا. نام کتاب شعری از داریوش مهبدی. شعرهای زیبایی که دوستشان دارم این سبک را. نمیدانم چرا با خواندن این متن یاد این تکه افتادم. اما انگار باید یاد بگیریم که نیشمان را ما هم ولو کنیم در صورتهایی که نگاه های کثیف بر انها ماسیده است گلناز عزیز.

پارمیدا گفت...

:|
خوبه؟
حالمان خوب است...
اما تو باور نکن

طراوت گفت...

:|
دستانمان را زیر نور آفتاب گرم میکنیم . نگاهمان را هم وصل میکنیم به ولتاژ بالا . تا شاید بشود اسممان را گذاشت آدم . نفس لازم نیست . خودش بالا می آید . نفس یا جان . چه فرقی میکند ؟
لبخند میزنیم دوست من ... از نوع حقیقی اش. حیف که شما نمیبینید ... حیف . چون لبخندیست برای خاص ترین مخاطب دنیا ... یادت که نرفته ؟ آنکه می خواند نازگلک ... :))

zodiak گفت...

:( ما كه لبخندي نداريم

یکی گفت...

صدای نفس های دیگری در گوشت بپیچد بده یعنی؟

نيرواناي گمراهي گفت...

خيلي وقت است كه هيچ حسي سراغ ما را نميگيرد، نه مهم، نه سطحي، و نه حتي تخمي، در بي حسي محض غوطه ميخوريم و اوج ابراز وجودمان، دراز كردن دستي لَخت و لرزان، به روشن كردن سيگاري خشكيده است، تازه آنهم اگر و تنها اگر كبريت هم درست كنارش باشد، اگر هم نه كه، بيخيال...

مادح گفت...

این روزها حال و روزمان عالیست
می خندیم بی آنکه بخندیم
می گریییم بی آنکه بگرییم
دنبال یک لغت نامه می گردم
می خوام از توش معنی زندگی سگی رو پیدا کنم

agrin گفت...

قصه نيستم که بگويی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی...‏
من درد مشترک‌ام
مرا فرياد کن. ‏

وبلاگ زیبایی دارید .... منتظر شما هستم ..... موفق باشید ...

agrin گفت...

قصه نيستم که بگويی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی...‏
من درد مشترک‌ام
مرا فرياد کن. ‏

وبلاگ زیبایی دارید .... منتظر شما هستم ..... موفق باشید ...

درخت ابدی گفت...

فقط نفس کشیدن هم برای خودش عالمی داره.

haafez گفت...

: )

حوری گفت...

میشه استثنا قائل بشی بذاری من نیشمو باز کنم؟
آخه تازه اومدم اینجا

آشفته ذهن گفت...

گلناز جون مرسی انقدر بهم سر میزنی...
جواباتو پایین کامنتات نوشتم

مرد امروز = المثنی گفت...

سلام گلناز
بعید به نظر میرسه که شما نیاز به گرما داشته باشی ، احتمالا که نه قطعا نه فردا بلکه همین امروز هم فقط نفس میکشی و لاغیر ... در مورد حرف های بی ربطت هم نظری ندارم ... اون کامنتی که توی وبلاگ من نوشتی جالب بود ...
همین سه چهار ماه پیش یک گلدون خریدم که گلناز وحشی بود ... دیروز دیگه نفس نکشید ... خشک شد ... ولی من با خشک شده اش هم عشقبازی میکنم ... هنوز گرمایش را از دست نداده لاکردار

foroogh گفت...

midooni golnaz alan chi roo nervame?in ke farsie keyboardam rikhte beham.
midooni chie?gahi vaghta delam tang mishe.hata vase labkhandaye zooraki.hatta lotfi ke az rooye meil nabashe.hade aghalesh ine ke in dele sab morde khosh mishe alaki.
hich vaght be in hesse man nares
bashe?

Mania Vahshi گفت...

نیشمان جمع است، آخر حال شما خوب است. ما وقتی حال کسی بد است لبخند می زنیم. از بس که حالمان بد بوده فکر میکنیم «حال» کلا «بد» است مثل شکر که همیشه شیرین است. ولی هم کلاسی مان این آخریها دیگر چایش با شکر هم شیرین نمی شد. آن روز ما فهمیدیم آدم وقتی فقط نفس می کشد ینی چه!

جزیره در کهکشان گفت...

خوب نوشته بودی خوشم اومد .






میس شانزه لیزه

میعاد گفت...

آنچه را تا ديروز گناه مى خوانديم، امروز بيان شخصيت و احساسات خود مى ناميم.

کورسو گفت...

ما همه خوبیم...... کلا