۷ مهر ۱۳۸۸
هيسسس....
مغزم از سکوت پرشده.
هم صداي دادو فرياد آدم ها رو مي شنوم، هم صداي بوق و ترمز ها، هم صداي قدم ها و زنگ ها و آژيرها. ولي نمي فهمم. هيچ کدام باعث نمي شن سرم رو برگردونم و نگاه کنم حتي ؛ جز اسم خودم که توي فضا مي پيچه و يا يه زنگ آشنا که شايد براي من به صدا دراومده. دنيام به شدت خصوصي شده. دوستان شاکي ان. مي گن حداقل يه جک واسه خودت تعريف کن تا ما خنده ات رو ببينيم!
مي خندم. ولي نه به شوخي شون. به گوش خودم که اين رو شنيد شايد!!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
امروز یه دوستی برام از پارسال همین روزا گفت که به فلان جکی که گفته خندیدم، تف
بیشتر اوقات صدای خودم تو گوشمه! اینطوری به صدای دیگه توجه نمی کنم!
سلام گلناز خوبی؟
شوخی بامزه ای بود ! هه ! دوتا جمله عینا وصف حال من بود . دنيام به شدت خصوصي شده. دوستان شاکي ان. همین دوتا ... وگرنه صداها هنوز سرجاشونن . ولی این خصوصی شدن ... دچار عذاب وجدان شدم . هرچند نمیدونم چرا ! هه !
نه ديگه ، نشد ديگه.....
قرار نيست بي روحيه باشي....
اونوقت خيل زيادي از طرفدارن اين وبلاگ رو هم كه يكيش من باشم رو دپرس ميكني.... تو ديگه براي جمع هستي!!!!
افرين
ساده و صميمي
افرين
ساده و صميمي
خیلی خیلی وبلاگ محشریه.این نوشته تون عین یکی از نوشته های منه.خوشحالم از آشنایی
ارسال یک نظر