۱۹ فروردین ۱۳۸۹
دوستان؛ آرزویم این است که من ده بار مست تر بودم...
صدایم زده ای، حالا که آمده ام ، آن همه با ذوق، نشانده ای مرا روی صندلی ای که رویش راحت نیستم. هی پایم را بدونِ ریتم تکان می دهم، اما حواست به من نیست. آینه ام را از جیبم در می آورم و تنظیمش می کنم روی تو و یواشکی نگاهت می کنم. بعد حوصله ام از اخمت سر می رود و به بهانه های مختلف صدایت می زنم. می گویی جانم؟ ... ای جان! این را توی دلم می گویم و دیگر چیزی ندارم که بگویم. بعد تازه گاهی هم که بی هوا بلند می شوم که بروم و دوری بزنم، همه اش دورِ خودت می گردم...! ببین!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲۵ نظر:
تو!
مست می عشقی بیدار نخواهی شد!
:)
سلام
برای كوتاهی دستهایم چه كار می توانم بكنم؟
قبول كرده ام كه شب از حوصلهء من درازتر است
و ماه از خیال تو دورتر
قبول كرده ام كه فكر می تواند خارج از بدن ادامه داشته باشد
هزار جا برود
و از هزار سوراخ سردربیاورد
قبول كرده ام كه زمین گرد است
و ما امشب دوباره اتفاقا رسیده ایم به هم
سلام
فکر کردم فقط به آتش نگاه میکنی، نه، در میانه آتشی
بهترین ها
حدیث نفس
عزیزززززززززززم...
kheili ghashang bud...
گلناز ! داروگ وبلاگشُ بست بی خبر !
مگه نه ؟
ای کاش وقتی پاشدی میزدی تو سرش . داد میزدی که مرتیکه من با تو ام
درود
نه فعلا در حال تمرین است
و منتشر نشده
ممنونم از پیامتان
درود من
چه صندلياي هست كه رويش راحت نيستي، مگر؟
اوهوم...
چه حس دیوانه ای کننده ای رو به این قشنگی نوشتی...یعنی باهاتم شدیدها.
سرت گیج نرود ... مال من که رفت و با مخ فرود آمدم ! جایش معلوم است ها ! نیست ؟
با خرید یکی از سیم کارتهای اعتباری ایرانسل و دریافت سیم کارت هدیه صاحب دو دوست پسر جدید دیگر شوید.طرح چند دوست پسری ایرانسل
نمی دونستم اینطوری گلناز خانومی !(لبخند)
این وقت هاست که می گویم کاش همیشه باشی...
يادمه يه روزگاري نخورده مست بودم. الان نخورده هشيارم فقط.
دور زدن مداوم سرگیجه می آورد
گاهی درنگ کن بگذار او بگردد
ولی نگاه کردن از آینه عجب کیفی دارد
گلناز عزیز میبینم که فعال تر شدی
خوشحالم از هی دیدنت
یواشکی چرا؟
آزاد آزاد نگاهش کن تا بعدن حسرتشو نخوری
به....به ! گلناز جون قدم رنجه فرمودی اوومدی وبلاگ من ! بابا یه خبر میدادی یه پست خوشامد گویی میرفتم برات.... لینکت کردم عزیزم... بلینک مارو !
گشته ام بارها و سالها نگرد نگرد نيست اين را جدي مي گويمبگذار يكبار هم كه شده او بگردد و ما را نيابد
چقدر دلم ميخواهد بيهوا بلند شوم و بروم و دوري بزنم و فضايي ساكت و آرام بيابم
سلام...خوبي؟
به روزم...خوشحالم ميكني اگه سر بزني....
سلام جانا
نوشته ات حس سرگیجه ی مست و ملنگ وار عاشقانه ای داشت که من رو یاد تیک آف زدن بعد از مشنگی توی اتوبان می انداخت .
میس شانزه لیزه
از
جزیره در کهکشان
ارسال یک نظر