۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹
پرانتز باز، هیچ حرفی مطلق نیست، پرانتز بسته.
فکر می کردم نسل ما آموخته که گاهی تنها شنونده باشد برایت، بدونِ هیچ قضاوتی. نمی دانستم به هر حال در مواردی ثابت خواهد شد که نسلِ ما هم توسط پدر و مادری بزرگ شده که فقط "گفتن" را می دانندو هرگز نمی خواهند که "فقط بشنوند". نمی دانستم که هم نسلِ من هم می تواند شرحه شرحه ی مرا به جایگاهِ متهم بکشاند و حکم صادر کند. از ماست که بر ماست انگار.
پ.ن بی ربط : من الان یک چیزِ الاغی شده ام که ذره ای منطق سرم نمی شود. غلت می زنم توی احساس هایم و هیچ تصمیمِ مهمِ عقلانی نمی توانم بگیرم. عقلم چسبیده کفِ پایم اصلا. گول مالی می کنم کلِ هیکلم را و ذره ای هم به هیچ جای خودم نمی گیرم که کسی از اندرونی ام داد می زند: "هِی! گنده گ...زی هایت تمام شد؟!"... همین جوری مات خیره شده ام به زندگی که "خب، بعدش؟!"... تمامِ برنامه های زندگی ام را دایورت کرده ام به ناکجا....سر و ته ندارد کارهایم و حرف هایم و خاطره هایم و...توقعی نیست به هرحال.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲۳ نظر:
توقعی نیست ولی...
نه فقط این نسل بلکه همه ی نسل ها همین طورند
هیچ ناراحت نباش...
سلام
نمیدونم چی بگویم، فقط، بهترین ها
حال و روز تو را دارم...
منم ندیدم کسی که بشنوه و
هیچی نگه!!
شاید یه نفر فقط
گفتم نمیشه خصوصی گذاشت که آیدیتو به چنگ بیارم ! یوهاها ! اینا روشهای مدیریتیه بانو ! D:
ولی نمیدونم چرا add نمیشی !!
iamatreeintheforest@yahoo.com
به هرحال ...
نسل گذشته دیگر تاریخ مصرفش گذشته . باید از همین هم نسلا ترسید . بدجور هم ترسید . چون دقیقا میدونن ما به چی فکر میکنیم ... اوهوم .
پ.ن : من چیزهای الاغ رو دوست دارم !
be sedaye ghalbet goosh kono hich vaght say nakon sare khodeto kolah bezari. adam nemitune be khodesh doroogh bege.goore babaye mantegh ke faghat zer mizane. tahe deleto bebino tasmim begir...
یه سیلی ناب خیلی کمک میکنه الان
خوبه به خدا آخه چقدر با این منطق و عقل کار کنیم
برو تو استراحت راحت با احساست راحت باش
گلنازِ روان پریش!
آدم اینجوری میشه!آدمه دیگه!خاک بر سر آدم!!!(اینو واسه پ.ن وحشتناک بی ربطت گفتم)
به هر حال نسل قبل ما از بس زیادی جوونی کردن خستن!(هر چند خودشون میگن جوونی نکردن!)خیلیم بز دلن.از این بزدلیشون بدم میاد!
من میگم تو این جور موارد ب*** به همه چی!هر چند بعدش از بوی گندش خفه میشی ولی حال میده!
یاد این افتادم:
«مدتهاست که زندگی من بدون هیچگونه کوشش و نتیجهی ثمربخشی میگذرد... برای رفع این خلاء تاسفآور، از امروز که ساعت دهصبح جمعهی پانزدهم اردیبهشتماه هزار و سیصد و فلان است رسماً و کتباً تعهد میکنم و به شرف و انسانیت سوگند میخورم که از همین لحظه، بلافاصله خودم را عوض کنم... به همان یکذره شرافت و انسانیتی که در وجودم باقی مانده... خیلی خوب، حوصلهاش را ندارم... به یک چیزی، خدا که نه، دوستی هم که احمقانه است، آینده هم که زیاد درخشان نیست. عشق؟ مهم نیست. ما یک دختر دیوانهای را دوست میداریم، یعنی مدتی است به خودمان وانمود میکنیم که دوست میداریم، به همان عشق پاک و آسمانی سوگند که...»
قریبالوقوع / بهرام صادقی
نسل که ما نداریم
ما فقط نفس می کشیم
اونم گاهی اوقات
شاهكار بود اين نوشته .
حرفي نيست براي (( گفتن))
اگه نسل قبلی می تونست گوش کنه که ما الان نسل سوخته نبودیم
توانایی شنیدن حرف های دیگرون خیلی به نسل مربوط نمی شه. با این حال، قبول دارم که فقدانش گاهی آدم رو خیلی ناامید می کنه. این جور وقتا زیاد نباید سخت گرفت.
سلام به گلناز عزیز.
سلام دوست عزیزم
آرزو دارم از لحظات زندگیت بهترین استفاده رو بکنی و روزهای پرباری را در پیش رو داشته باشید .
اگه به مطالب روانشناسی علاقه داری در وبلاگ زیر منتظر حضور و نظرقشنگتون هستم – با آرزوی بهترین ها برایتان - احمد فلاح
www.affa110.blogfa.com
منو که کشت
این خاطرات
استعداد شعر داری.می فهمی؟؟؟!!!!
سلام جانم
تمام این در گیری ها رو من هم گذروندم . . .الانم دارمش . . . باید باهاش مدارا کنی . . . باید خودتو دوست داشته باشی فقط همین .. .
میس شانزه لیزه
تفکر فازی اینروزا خیلی مفیده
گاهی عقل آدم نمی دانم می چسبد کجا گاهی خیلی طول می کشد و ...همانجا چسبیده می ماند
گلناز جان لطف داری همیشه سر میزنی
پی نوشتت که کاملا به حال و روز من یکی ربط داشت!
مزخرفات است برای چه نظراتون را اینجا مصرف می کنید مشتی مزخرف نوشته -خاک تو سرتان با این حرفها دلتان را خوش کردید - عاشق هستید ؟
ارسال یک نظر