۳ آذر ۱۳۸۹



- می چکم روی خطِ ممتدِ وسطِ آسفالت. خب معمولا در خیابانی که ماشینها رد نمی شوند، گنجشک ها زیاد رد می شوند و من فکر می کنم که گنجشک ها خیلی حرامزاده تر از ماشین ها هستند. آخرهمه اش از جلوی پای من می پرند و محلِ سگ نمی گذارند به اخمم. اما ماشین ها برایم چراغ می زنند. حتی وقتی اخم کرده ام.


- سایه ام هم می چکد روی خطِ ممتدِ وسطِ آسفالت. این یکی آخرِ حرامزاده هاست. نمی فهمد فرقِ آدم هایی که من با آنها راه می روم. خودش را به سایه ی همه شان می چسباند. خب آخر آن مرتیکه که مرا دعوت کرد بیرون که خودش تند تند سیگار بکشد هم گفت سایه ات چقدر چسبیده به سایه ام. من توی دلم گفتم بسکه حرامزاده است. هنوز هم نمی دانم چرا آن مرتیکه خندید.

- می چکم روی خطِ ممتدِ وسطِ آسفالت. اتوبوسمان خیلی تند می رود وفکر کنم تقصیرِ راننده است. حیف که بابایم الکی باد می اندازد در گلویش و می گوید مارا بی ادب بارمان نیاورده ، وگرنه به راننده می گفتم حرامزاده. آخر تند که می راند، از بیابان ها زود رد می شود. آخر نمی فهمد وقتی من پرده را کشیده ام کنار و به تهِ بیابان نگاه می کنم، یعنی دلم می خواهد توی بیابان بدوم. چشم بسته. با تو.

- چهارزانو نشسته ام وسطِ همان جاده ی اختصاصی و می چکم روی خطِ ممتدِ وسطِ آسفالت. این شعرها هم حرامزاده اند گاهی. آخر یک جایی خواندم : چه مومنانه نام مرا آواز می کنی ... آخر این شعرها یک کاری می کنند که چشم هایم گریه کنند تا خالی تر شوند ازتو و بعد بی تاب تر شوند. به نظرِ من چه خوب که دلم بلد نیست تورا گریه کند...!




۲۱ نظر:

مینا گفت...

خوبه حالا اونجایی که راه می رفتی گنجشک بوده!!!
حالا زیاد حرامزاده و غیر حرامزاده اش مهم نیست.
من که خیلی وقته هیچ گنجشکی ندیدم!!

کامران گفت...

ممنون
لطف داری
اما حال اینکاری که گفتیو ندارم. دوست دارم کامل خونده بشه. ببخشید

آشفته ذهن گفت...

گلناز جان ببخشید بهت سر نمیزنم و همیشه خودت شرمندم میکنی...
میدونی که من نوشته هاتو دوست دارم این آخریه هم مثل همیشه قشنگ بود...سبکتو دوست دارم...

طراوت گفت...

این جاده ها هم حرامزاده اند. قبلا که مسیر همیشگیم ، جاده چالوس بود، این حرامزادگی رو نمیفهمیدم. حتی اگه یکی هزار بارم بهم میگفت. اما این جاده های صافی که تهشان حتی میشود خدا را هم دید، از بس که به بینهایت میل میکنند، حسابی حرامزاده اند.اصلااین دنیا هم حرامزداه است. مثل ما. مثل آن نیمکت و درخت و دیواری که نمیشود به آغوش کشیدش و حتی آینه ... هوووم ...

Miss Ferii گفت...

حرامزاده ان این شعرها.... شتتتتتت

منا گفت...

حرامزاده فاصله هایی ان که باید طی بشن. و هوایی که بینِ اونها رو پُر کرده. و پایی...و دستی... که به هیچ مقصدی لمس نمیشه...ایش.

پ.ن: چِک چِک چِک...

غزل گفت...

حرامزاده تمام ِ لحظاتی ست که بی تو به آخر می رسد نه نمی رسد بی تو کِش می آیدُ حرام زاده گی را در وجودم راکد می کند وَ من بُهتی می شوم در این لحظات ِ حرامی که هی زاده می شوندُ هی زاده ...

کورسو گفت...

و بعد از همه چکیدن ها می چکی این جا، می چکیم این جا

بهروز گفت...

انصافاً خوشم شد! یعنی از...
نمی دونم از چی!

ali گفت...

سلام. پست رمز دار گذاشتم
رمزش 8248

خجسته گفت...

جواب غم روزانه ام را تو می دهی یا پستت؟
هان؟
عالی بو.مثل همیشه ی گذشته و آینده...

misagh گفت...

یکی از غلطک های گنده هم آدم رو منگنه آسفالت کنه که دیگه ..............
خیلی وقتههر مسیری برایم دلچسب تر از مقصدشه

زي زي گفت...

ولي گنجشك ها حرام زاده نيستند بخدا

zodiak گفت...

حرامزاده!

پری گفت...

سلام گلی
چند مدته میام میخونمت بی کامنت
راستش کامنت دونت واسه من ارور میداد!!!
چراشو نمی دونم رفیق!

میثاق گفت...

صبح تا همین نیم ساعت پیش از اون ماراتن های بی مقصد قدم برداشتن رو داشتم،یاد این پستت و آسفالت و نوشتن اینا افتادم گفتم یه قدمی هم اینجا بزنم،کاش هر بلگ یه خیابون بود و رو در و دیوار خونه ها پست هامونو می نوشتیم نه؟اونوقت نمی دونم چرا برای من خیابون chet0 یه جایی طرفهای قلهک به نظر میاد،
گلناز خیابونت یه طرفه است،فقط باید توش رفت،مسیر برگشت نداره اینشو دوست دارم

نیلوفر آبی گفت...

انگشت میکنم ته حلقم و دلبستگیم را یکجا بالا میاورم... این مسمومیت ، به کشتنم نمیدهد ، فلجم میکند

نیلوفر آبی گفت...

انگشت میکنم ته حلقم و دلبستگیم را یکجا بالا میاورم... این مسمومیت ، به کشتنم نمیدهد ، فلجم میکند

بهاره گفت...

حرامزاده...چی گفتی که همچین سر دلم وا شد...دلم می خواد توی بیابون بدووم...و هی بدووم...و چشمام بسته باشه و وقتی خسته ی خسته شدم و افتادم زمین...بخوابم; با اون...و غلت بزنیم با هم و ته دنیا باشه...

ويدا گفت...

واي...حرامزاده.......فحش محبوبم!

ارنستو گفت...

گلناز قلمش دوست داشتني شده است . اعتراضي از جنس دلنوشته . دلريخته اي که لاجرم بر دل مي نشيند . و بر مغز ضرباتش را ÷يا÷ي فرود مياورد.